این همان چیزی است که یک دستیار شخصی برای آن است، تا زمانی که رئیس می خواهد همیشه آنجا باشد. و آنچه را که او می خواهد انجام دهد. این مرد می خواست تنش را از بین ببرد - دستیار بدون تردید در دسترس بود و از او سوء استفاده کرد. با توجه به گریه ها و آه های او نتیجه بگیرید - این همان کاری است که او دوست دارد!
درست مثل ماهی قرمزی که ماهیگیران با تور به ساحل کشیده اند. او از کجا می دانست که آنها چه آرزویی داشتند، که او بلوند می شد. با این حال، او همچنین باید آرزوی دوم خود را محقق می کرد - اجازه دادن به آنها در تمام شکاف هایش. من فکر می کنم او به آرزوی سوم خود نیز خواهد رسید - مکیدن ماشین! بنابراین اکنون او باید کمی بیشتر از پدربزرگ افسانه در خشکی بماند. چون انگار دوست داره مکیدن و قورت دادن رو هم دوست داشته باشه!
من او را می خواهم مخصوصاً وقتی که خم شده است.